عباس عبدی یكی از اخباری كه این روزها و در جریان انتصابات مدیران جدید مكرر شنیده می‌شود، وفور نسبت‌های خانوادگی در میان منصوبین به اصحاب قدرت است. رفتاری كه در عصر جدید و سیاست امروز مذموم و ناپسند شناخته می‌شود. اتفاقی كه اگر صد یا دویست سال پیش رخ می‌داد، طبیعی و قابل انتظار بود ولی اكنون آن را از منظر وجود و غلبه فساد بر نهاد اداری تجزیه و تحلیل می‌كنند. این رفتار ریشه در چه موقعیت و ساختاری دارد؟ ابتدا تاكید كنم كه این رفتار در ایران چندان جدید نیست، در گذشته هم به وفور بوده، شاید در دولت جدید بیشتر شده است. در نظام سلطنتی، اساس حكومت بر حق یك فرد و خانواده استوار است، ولی نكته مهم این بود كه این خانواده تقریبا به خانواده سلطنتی منحصر بود؛ خانواده‌ای كه چندان كوچك هم نبود. پس از انقلاب و در راس هرم قدرت كمتر شاهد چنین روابطی بودیم، البته از همان زمان در بدنه بالای آن و حتی سطوح پایین مواردی از این نوع انتصابات وجود داشت. علت آن نیز اعتماد و همفكری میان اعضای خانواده بود. به عبارت دیگر نهاد خانواده نقش اصلی را در اجتماعی كردن فرد داشت و بسیاری از افراد، اندیشه و ارزش‌های زندگی خود را از درون خانواده می‌گرفتند و برای سیاست نیز در خانواده رشد می‌كردند و اجتماعی می‌شدند. در حالی كه در جامعه جدید سیاسی شدن، در نهادهای دیگر از جمله احزاب رخ دهد و نه در خانواده. نظام‌هایی كه احزاب قوی دارند، خانواده در سیاسی شدن آنها نقش اصلی را ندارد، یا اصولا نقش مهمی هم ندارد. بنابراین آموزه‌ها و ارتباطات سیاسی افراد از طریق حزب شكل می‌گیرد و پس از به قدرت رسیدن نیز نیروهای همكار خود را براساس همین ارتباطات حزبی انتخاب می‌كنند. ولی در ایران به علت فقدان چنین نهادهایی یا ضعف آنها، خانواده كاركرد سیاسی و اجتماعی كردن فرد در عرصه سیاست را پیدا می‌كند، آموزش سیاسی و انتقال ارزش‌های آن و اعتماد میان‌فردی در خانواده شكل می‌گیرد. در روابط خانوادگی پشت كردن افراد به یكدیگر به ندرت رخ می‌دهد، لذا اتحادهای سیاسی با محوریت روابط خانوادگی برقرار می‌شود. اوایل انقلاب این نوع انتصاب‌ها چندان با ایراد مواجه نمی‌شد، زیرا منصوبین خانوادگی آدم‌های به ظاهر موجه و مورد اعتماد بودند، ولی چون دایره ارتباطات مدیران محدود بود، انتخاب‌های آنان لزوما از میان افراد دارای صلاحیت نبود و همین كم‌صلاحیتی مدیران، كم‌كم موجب فساد شد. البته یك علت عدم مخالفت‌های جدی با این انتصاب‌ها در سال‌های اولیه، نداشتن تریبون و صدا بود. در نتیجه با گذشت زمان اعتراضات بیشتر می‌شد ولی امكان انتشار آنها نبود.نكته دیگر پدیده ازدواج‌های سیاسی است كه در ایران رایج است. در سطوح بالای قدرت در ایران، ازدواج‌ها بیشتر در قالب سنت رخ می‌دهند. یعنی دختران و پسران كمتر اختیار انتخاب دارند و این خانواده است كه آنان را انتخاب می‌كند. بنابراین ازدواج‌ها دایره محدودی داشته و متكی به ملاحظات سیاسی و مذهبی بود. در حالی كه در جامعه امروز پسران و دختران خودشان دست به انتخاب می‌زنند و ازدواج‌های فامیلی و خانوادگی و سیاسی در اغلب موارد بی‌معنا شده است. انتصاب‌های فامیلی و خانوادگی ریشه دیگری هم دارند، این ذهنیت كه حكومت و صندلی را حق خود می‌دانند. این ایده لزوما با انگیزه سوءاستفاده از قدرت نیست، حتی با انگیزه‌های به ظاهر خیرخواهانه هم هست ولی بدون تردید، تداوم آن جز فساد و ناكارآمدی نتیجه دیگری ندارد. برخی افراد مقام و منصب را حق خود می‌دانند و گویی با پذیرش آن منصب، به دیگران منت می‌گذارند. در نتیجه دركی منفی و ناروا از اعطای مدیریت به منسوبین خود ندارند،. زیرا خود را برتر از مردم می‌دانند و در مقام هدایت‌كننده مردم انجام وظیفه می‌كنند.فارغ از اینكه ریشه‌های این نوع انتصاب‌ها چیست؟ عوارض آن در نظام‌های سیاسی غیرقابل انكار است. اولین نتیجه آن ایجاد ذهنیت منفی علیه این افراد، نزد مردم و جوانان است. مردم می‌پرسند كه چرا میان هنرمندان، ورزشكاران و... كه نوعی رقابت شفاف برای سنجش صلاحیت‌های آنان وجود دارد و نمی‌توان رانتی عمل كرد، هیچ یك از فرزندان مسوولان و خانواده‌های سیاسی وجود ندارند، چرا در میان هیچ یك از كارآفرینان شاهد چنین افرادی نیستیم، ولی تا دلتان بخواهد آنان در میان پست‌های حكومتی جابه‌جا می‌شوند؟ علت واقعی این تفاوت بزرگ، شفاف نبودن صلاحیت‌سنجی برای پست‌های دولتی است. هیچ یك از فرزندان مسوولان را نمی‌توان عضو تیم كشتی كشور كرد، چون در اولین مسابقه ضربه فنی می‌شوند. ولی همان فرد و حتی با صلاحیت حرفه‌ای بسیار كمتر در ساختار قدرت وارد و جایگاه كسب می‌كند و همین جایگاه نیز برای او رزومه می‌شود!!اگر پایگاه‌هایی اجتماعی و سیاسی و دینی ورزشكاران كشور را تحلیل كنیم، به‌طور معمول از اكثر نقاط كشور و با انواع گرایش‌های سیاسی و اعتقادی در آنها یافت می‌شوند و بعید است كه تفاوت چندانی میان ورزشكاران كشور با تركیب عمومی جامعه وجود داشته باشد. آخرین آنها نیز گرفتن اولین مدال بوكس كشور به وسیله یك هم‌وطن بلوچ است. كافی است كه تركیب و گرایش 1000 نفر از مقامات اصلی كشور با 1000 نفر از ورزشكاران اصلی كشور را از حیث تفاوت در جنسیت، تعلقات سیاسی و ارزشی و منطقه‌ای و مذهبی و قومی و زبانی آنان، مقایسه كنیم تا عمق این تفاوت را بفهمیم كه عرصه سیاست هر روز بیش از گذشته در دایره بسته خانوادگی و گروهی محدود می‌شود؛ دایره‌ای كه شعاع آن به جای بزرگ‌تر شدن در حال آب رفتن و كوچك‌تر شدن است. بدبینی جامعه، كاهش صلاحیت‌های حرفه‌ای، نظارت‌ناپذیری، اتلاف منابع و رشد فساد، عوارض بدون چون و چرای چنین فرآیند معیوبی است.به‌طور خلاصه شفاف نبودن و عدم پاسخگویی در كنار فقدان نهادهای حزبی برای سیاسی كردن افراد فراتر از خانواده، موجب شده كه قدرت هر چه بیشتر خانوادگی شود و دایره آن از حیث صلاحیت محدودتر شود. نكته جالب اینكه می‌گویند اگر فرزند و دامادی دارای صلاحیت هست چرا نباید از او استفاده كرد و چرا باید حقش ضایع شود؟ پاسخ این است كه اكنون چند برادر در تیم ملی كشتی هستند و كسی متعرض آنان نیست، زیرا باید با دیگران مسابقه دهند و در صورت پیروزی عضو تیم ملی شوند ولی این افراد بدون هیچ رقابتی خود را دارای صلاحیت معرفی می‌كنند، چون اساسا دیگران را شایسته رقابت و وزن‌كشی نمی‌دانند.